تعلیم و تربیت جدید

نگاهی نو به تعلیم و تربیت و ایجاد لوازم این تربیت نو

صدای ناهنجار در کلاس

در کلاس سوم 1 شاگردی وجود داشت که هنرش تقلید صدای حیوانات بود . او به طرز هنرمندانه ای این کار را بدون باز نمودن دهانش انجام می داد. در کلاس و موقعی که همه ساکت بودند گاه گاه صدای یکی از حیوانات را تقلید می کرد و همه می خندیدند و کسی قادر به شناسایی او نبود . دبیران هرکدام چیزی می گفت یکی او را حیوان می نامید ، یکی می گفت : لطفا صدای پدرت را در نیار و .... تصمیم گرفتم این مشکل را به طور مسالمت آمیزی حل کنم . زنگ دوم من با آن کلاس درس روانشناسی داشتم . چند دقیقه ای از حضورم در کلاس نگذشته بود که صدای یک گاو شنیدم ، ابتدا نشان دادم که متوجه نشدم و به کارم ادامه دادم اما چند دقیقه بعد بار دیگر صدای یک گاو شنیدم . صحبتهایم را تمام کردم . به بچه ها گفتم : بچه ها امروز می خواهم مطلبی به شما بگویم . من از هنرمندانی که تقلید صدا می کنند بدم نمی آید . اگر کسی این توانایی را دارد در کلاس می تواند هنرش را نشان دهد . اما با این تدبیر نتوانستم او را وادار نمایم هنرش را نشان دهد و خود را لو دهد . بنابراین پیشنهاد دیگری دادم . گفتم : من از کلاس بیرون می روم و پشت در می ایستم . کسانی که دوست دارند ، می توانند حداکثر به مدت 5 دقیقه صدا در آورند اما پس از آن دیگر به این کار ادامه ندهید و اجازه دهید درسمان را ادامه دهیم . سپس از از کلاس بیرون رفتم . اتفاق جالبی افتاد . دانش آموزان ، هرکدام صدایی در می آورد . یکی گاو ، یکی گوسفند، یکی گربه، و ...پس از 5 دقیقه طبق قرار برگشتم و به آنها احسنت گفتم و درس را همراه با نشاط ناشی از بازی تقلید صدا دوباره شروع کردم . در روزهای دیگر چند بار این فرصت را به آنها دادم و هیچ گاه در حین تدریسم صدای گاو یا هر حیوان دیگری را در کلاس نشنیدم، غیر از دقایقی که به آنها فرصت این کار را می دادم ، که آن هم به تدریج کمتر شد تا این که هیچ کسی دیگر در آن فرصت هم نمی خواست صدا در بیاورد. اما شاگرد هنرمندمان یار و همکار خوبی برای مربی پرورشی مدرسه شد برای برگزاری نمایش طنز در مناسبتهای مختلف

ورزش در روز بارانی

همان طور که می دانید ورزش از دروس دلخواه و دوست داشتنی دانش آموزان به ویژه کودکان دبستانی است . واگر به دلیلی برگزاری آن با مشکل مواجه شود ، رنجش شدید کودکان را به دنبال دارد .

چند روزی بود که باران می بارید و با وجود همه طراوت و زیبایی باران ، بچه ها از تعطیلی احتمالی زنگ ورزش نگران بودند. زنگ تفریح ، در این فکر بودم که چگونه بچه ها را قانع کنم که امروز به جای ورزش  ، درس دیگری را تدریس کنم و روز دیگری ورزش کنند . اما وقتی به کلاس رفتم و پیشنهادم را طرح نمودم با مخالفت بچه ها مواجه شدم . آنها با فوتبال در زیر باران هم موافق بودند اما خطرت زیادی برایشان داشت که من موافق نبودم . ناگهان راه حلی به ذهنم رسید. به بچه ها گفتم : حاضرید در کلاس ورزش  کنیم . پرسیدند: چگونه ممکن است؟ گفتم : در جای تان آرام بنشینید و دو نفر به من کمک کنند تا وسایل لازم را آماده کنیم . فورا دست به کار شدیم و چهار  دستگاه میز را به جلوی کلاس منتقل کردیم و دو تا دوتا با فاصله نیم متر از همدیگر قرار دادیم و شاگردان را به دو گروه تقسیم کرده و از آنها خواستم از هرگروه یک نفر بیایند و بین میزها قرار گرفته دستهایشان را روی میزها گذاشته و پاها را از زمان بلند کنند و رکاب بزنند و فردی که مدت طولانی تری رکاب بزند برنده رقابت است . این کار را تا آخرین نفر هر گروه ادامه دادیم و بچه ها در میان شادی و تشویق دوستانشان فعالیت می کردند و خوشحال بودند و زیر باران هم نرفتند . خلاصه زنگ ورزش خوبی بود و برای من هم تجربه خوبی

20 صفحه جریمه به مطالعه 400صفحه انجامید

روزی در کلاس درسم در تربیت معلم ، دانشجویی از من سئوالی پرسید و من هم که اعتقاد دارم معلم نباید مستقیما به سئوالات دانش آموزان پاسخ دهد بلکه با سئوالات پی گیر اورا هدایت نمود تا خود به جواب برسد . در حال هدایت دانشجوی سئوال کننده بودم که دانشجوی دیگری بدون اجازه من پاسخ دانشجوی سئوال کننده را داد . از این رفتار او ناراحت شدم . وبرای جریمه اش ، به او تکلیف نمودم که چون بدون اجازه استاد کلاس در پاسخگویی بر او پیشدستی کردی ، می بایست فصل " وظایف شاگرد نسبت به معلم " را از کتاب " منیه المرید فی آداب المفید و المستفید " ( تربیت در اسلام)  نوشته شهید ثانی ، ترجمه محمدباقر حجتی مطالعه و نتیجه مطالعه اش را در کلاس ارائه نماید . او هم پذیرفت . جلسه بعد ضمن آمادگی برای ارائه کنفرانس و عذرخواهی به خاطر رفتار جلسه گذشته ، اظهار داشت که نه تنها فصل تعیین شده بلکه تمام کتاب معرفی شده را مطالعه کرده است زیرا متوجه شده که کتاب ، مطالب سودمندی دارد که نتوانسته از مطالغه آن صرفنظر نماید.

شب جمعه در مدرسه

در یک مدرسه راهنمایی ، یک روز در هفته مشاور بودم . متوجه شدم که روابط مسئولین ، معلمین و دانش آموزان بیش از حد رسمی و خشک است. تصمیم گرفتم برای کاستن از این رسمیت کاری بکنم .  بنابراین از مدیر مدرسه که مدیر آگاه و با تجربه ای بود و از پیشنهادات خوب همکاران استقبال می کرد درخواست کردم که دانش آموزان و معلمان ومسئولین مدرسه یک شب مدرسه بیایند و شب را در کنار هم ، بدون برقراری روابط رسمی و اداری بگذرانند و به فعالیتهای ورزشی ، تماشای فیلم ، لطیفه گویی و خاطره گویی و ... بپردازند و ایشان نیز پذیرفتند .

روز موعود فرا رسید و پنجشنبه از ساعت 5 بعد از ظهر همه در مدرسه حاضر شدند و به طور مستقل و بدون کمک دیگران به برپایی چادر و تهیه مقدمات شام و ... اقدام نمودند . گروههای چند نفره تشکیل دادند و با هم  صحبت می کردند و بازی می کردند

و به تبادل افکار و اطلاعات می پرداختند. دبیران نیز هر چند دقیقه را با یکی از گروهها می نشستند و گپی می زدند و چیزی می خوردند . محیط بسیار صمیمی بین دانش آموزان و معلمان به وجود آمده بود . نماز جماعت برگزار شد ، رقابتهای ورزشی تدارک دیده شد . مسابقه خاطره گویی و لطیفه گویی در سالن اجتماعات برگزار شد و ترتیبی داده شد تا شاگردان کمرو را که از قبل شناسایی کرده بودم لطیفه هایشان را در جمع دانش آموزان تعریف کنند و جسارت ابراز وجود پیدا کنند.

شب را در چادرها و یا در اتقها خوابیدند و فردا صبح ، شادمان به خانه برگشتند .

طبق نظر سنجی که بعدا توسط مدیر مدرسه از والدین ، معلمان و دانش آموزان در این مورد به عمل آمد تقریبا همه آنها از این برنامه راضی و خواستار تداوم این گونه برنامه ها شدند.آن شب به یاد این شعر شاعر افتادم که :

درس معلم ار بود زمزمه محبتی               جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را

نمایش فیلم پس از زنگ سوم در مدرسه

قرار بود در درس روان شناسی در زنگ آخر ، ویدیویی در باره مراحل رشد کودکان نمایش دهیم . نایش این ویدیو یک زنگ زمان نیاز داشت . حدود 30 دقیقه از زنگ سپری سد و دستگاه رایانه آماده نمایش ویدیو نشده بود . و اگر می خواستیم تمام ویدیو را نمایش دهیم می بایست 30تا 40 دقیقه پس از تعطیلی مدرسه نیز شاگردان را نگه داریم . زنگ مدرسه نواخته شد و هنوز بخش مهمی از فیلم باقی مانده بود . چیزی که باعث تعجب بود این بود که دانش آموزان که در روزهای دیگر برای شنیدن صدای زنگ لحظه شماری می کردند ، امروز با شنیدن زنگ از کلاس خارج نشدند و اصرار به ادامه کلاس تا پایان فیلم داشتند.

آن روز به یکی دیگر از دلایل عجله دانش آموزان برای رهایی از زندان کلاس خودم پی بردم و آن هم جذاب نبودن محتوا و روش تدریس  ما برای دانش آموزان بود . وبیش از پیش به معنی عمیق این شعر شاعر پی بردم که :

درس معلم ار بود زمزمه محبتی               جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را

نپرسیدم چرا پرسیدم چه کار کردی

روزی هنگام تدریس در کلاس متوجه شدم که شاگردی در ردیف سوم سنجاقی را از پشت به کمر نفرات جلوی فرو می کند وباعث رنجش آنها  میشود. اورا صدا کردم ،اما هنوز چیزی نگفته بودم که اوشروع به عذر خواهی کردن کرد.من فرصت را غنیمت شمرده وبه جلوی کلاس دعوتش کردم.در حالی که می دانستم چکار کرده است؛از او پرسیدم چکار کردی ؟  و او سعی می کرد که نگوید.اما بالاخره پس ازچند بار تکرار گفت که سوزنی را در کمر دوستش فرو می کرد واین کار را برای شوخی می کرده است.پس از آن از وی پرسیدم کارت خوب بود یا بد؟در جواب با شرمساری کار خود را بد دانست.سپس پرسیدم چرا بد بوده است ؟ گفت : باعث آزار او شدم .گفتم :اشکالی ندارد می خواستی با او شوخی کنی . درست است ؟ ولی او که از کار خود پشیمان بود به من گفت که اما ما حق نداریم برای شوخی و وخنداندن دیگران کسی را آزار دهیم.گفتم : رفتارت ایراد دیگری نداشت ؟ اوجواب داد :بله باعث شلوغی کلاس شده ام . سپس من اضافه کردم که بیماری های وحشتناکی وجود دارد که از راه انتقال خون قابل انتقال هستند واین سوزنی که شما  احتمالا  برای شوخی به بدن افراد دیگری فرو میکنید میتواند عامل انتقال بیماری های مختلفی شود.در ان لحظه  فرد خاطی از دوستش ،بچه های کلاس ومن معذرت خواهی کرد و درسهای مهمی به بچه های کلاس داد . از جمله :

1 – برای خندانیدن دیگران کسی را آزار ندهیم و مسخره نکنیم.

2- انتقال از راه خون مهمترین راه انتقال برخی بیماریهای مهلک مثل هپاتیت و ایدز است.

3- هرگاه اشتباهی کردیم عذرخواهی کنیم و دل دیگران را به دست بیاوریم.

درس دیگری نیز به خودم داد و آن هم این که هنگام تخلف از بچه ها نپرسیم چرا این کار را کردی ؟ بلکه بپرسیم چه کار کردی؟  زیرا اگر پرسیم چرا این کار را کردی تلاش می کند تا دلیلی برای توجیه رفتارش بیابد و دروغی بگوید واین نتیجه ای نیست که ما دوست داریم به دست آوریم.

 

تعارف چای مشکل را حل کرد

در مدرسه شاگردی داشتیم که در زنگ های تفریح ورودی اتاق دبیران می ایستاد وفقط به آنان نگاه می کرد ورفتار همه را زیر نظر داشت.بارها  و بارها توسط دبیران ومعاونین دور می شد ودوباره بر می گشت.به گونه ای که به یک مشکل تبدیل شده بود.روزی به طور اتفاقی تصمیم گرفتم راه حلی برای حل این مشکل امتحان کنم.یک لیوان چای آماده کردم ودر حالی که به او تعارف کردم او را به اتاق دعوت کردم .او تشکر کرد ومن اصرار کردم که چای را بگیرد.از من اصرارواز او رد کردن.ودر حالی که تعارف مرا رد می کرد عقب می رفت واین کار را تا خروج او از راهرو منتهی به اتاق دبیران ادامه دادم ودر نهایت به او گفتم که تعارفم را رد کرده است .جالب اینجاست بعد از زنگ تفریح آن روز وحتی در زنگ های تفریح روز های دیگر آن شاگرد را جلوی در اتاق دبیران ندیدم.

 

نمره انضباط بیستی که اول مهر به همه ی شاگردان دادم

اول مهر بود.دانش آموزان برای روز اول به مدرسه آمده بودند.من معاون دبیرستان  بودم.تصمیم گرفتم حرف دلم را روز اول بزنم.از مدیر مدرسه خواهش کردم اجازه دهد سخنرانی اولین روز سال را من برای دانش آموزان ارائه دهم.پس از سلام واحوال پرسی وخیر مقدم به دانش آموزان در شروع سال تحصیلی به آنها اعلام کردم که من معاون دبیرستان هستم وبه همکاری شما برای اداره ونظم  مدرسه نیازمندم ضمنا از نظر من انسانها به ویژه شما،خوب،پاک ودوست داشتنی هستندومن همین الان در شروع روز مدرسه ،نمره ی انضباط همه ی شما را در لیست نمره انضباط ،  20در نظر گرفته ام .واز شما تقاضا دارم در تمام طول سال تحصیلی تمام تلاش خود را به کار ببرید تا این نمره بیست تغییر نیابد وسپس توضیح دادم چه کارهایی نباید انجام دهند. و چه کارهایی را باید انجام دهند تا نمره شان تا آخر سال 20 بماند . در طول سال همواره شاهد تلاش دانش آموزان برای حفظ این نمره بودم . و سعی می کردند آن گونه که من فکر می کردند هستند ، باشند و بشوند . من هم سعی می کردم تا حد امکان اشتباهات جزئی شان را نادیده بگیرم تا تا نمره شان کاهش نیابد . تاثیر این خوش بینی در رفتار شاگردانم بسیار چشمگیر بود .

دعوت از دانش آموز ترک تحصیلی سابق برای سخنرانی یا مصاحبه در مراسم آغازین مدرسه  

در همسایگی مدرسه یکی از دانش آموزان سابق مدرسه را می دیدم که بی کار و علاف در خیابان سرگردان بود. روزی او را صدا زدم و از اوضاع و احوالش پرسیدم . بسیار ناراحت و پشیمان بود که درس و مدرسه را رها کرده و کاری هم پیدا نکرده . او دوست داشت که به مدرسه برگردد و جبران کند .من به او گفتم که می تواند چنین کاری را انجام دهد . او را راهنمایی کردم تا در یک مدرسه بزرگسالان ثبت نام نماید و به تحصیل ادامه دهد .

بعدا به این فکر افتادم که تجربه ایشان ،می تواند  تجربه مفیدی برای دانش آموزان فعلی مدرسه  باشد و کاش راهی پیدا می شد تا تجربه اش را برای همه شاگردان مدرسه تعریف کند .

سرانجام  به این  نتیجه رسیدم که از او دعوت کنم در مراسم  صبحگاهی مدرسه تجربه و احساسش را برای بچه ها بازگو کند .

از او برای سخنرانی دعوت کردم اما با اصرار زیاد تنها حاضر شد با او مصاحبه ای در مراسم آغازین مدرسه صورت گیرد . بالاخره مصاحبه ای با او ترتیب داده شد و و سئوالات مختلفی از او پرسیدم و توصیه هایی نیز به بچه ها کرد که قدر این روزها را بدانند و درس ها وراهنماییهای دبیران و مسئولین مدرسه را جدی بگیرند و ....تا به وضع او دچار نشوند .

به نظر خودم آن مصاحبه از مصاحبه های منحصر به فردی بود که تا حالا شنیده بودم و فکر می کنم هشدار موثری بود برای آن دسته از شاگردان مدرسه که در مطالعه دروسشان سهل انگاری می کردند . وقصد ترک تحصیل داشتند.

رادیو در خدمت کلاس علوم اجتماعی  

در راه مدرسه از رادیو شبکه فرهنگ ، شنیدم که تا دقایقی دیگر جلسه استیضاح یکی از وزیران به صورت مستقیم پخش خواهد شد . من آن موقع دبیر علوم اجتماعی بودم و اتفاقا آن روز باید درس مربوط به وظایف و اختیارات نمایندگان مجلس را در نظام جمهوری اسلامی تدریس می کردم .

بنا براین فرصت را غنیمت شمرده و تصمیم گرفتم مشروح جلسه استیضاح وزیر را برای شاگردان در کلاس پخش نمایم . رادیو را به کلاس بردم و جلسه استیضاح را که شامل : سخنان موافقان و مخالفان استیضاح و دفاعیات وزیر استیضاح شده و سخنان رئیس جمهور در دفاع از ابقای وزیر و در نهایت رای گیری و عزل وزیر بود پخش نمودم . کلاس مفیدی بود . شاگردان از این که با روش کار نمایندگان و نظارت شان بر دولت آشنا شده بودند ، خوشحال بودند و به وجود یک منبع اطلاعاتی جدید به نام رادیو نیز پی بردند.

 

نویسنده: نادر ایزدپناه ׀ تاریخ: پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:خاطرات و تجارب,خاطرات, تجارب, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , izadpanahnader.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com